![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
هـمرزم بودم یک زمانی با سه ساله من داشـتم اشـکِ روانـی با سه ساله شاهد خـدا باشد که بودم دیـده گریان خـیـلی کـشـیـدم نـاگـرانی با سه ساله آتـش گـرفـتـم در جـوارِ عـمّۀ عـشق دیدم به چشمِ خویشتن جور و جفا را زیـر کــتـک دیـدم نــوای بـینـوا را من راوی کـرب و بـلای پُــر بـلایـم در شـام دیـدم چه جـسارتها نمودند بر آل حـیـدر چه شـقـاوتها نمـودند دیدم میانِ آل عـصمت فـصلِ دی را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
یادم نمیرود که در آن عصرِ پر غبار آمـد بـسـوی خـیـمـۀ ما اسـب بیسـوار دیدم که عـمههای حـزیـنم به سوز و آه اطـرافِ اسب را بگـرفـتـنـد، نـالـه دار اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون چون ابر میگریست در آن بِین، زار زار میخواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ امـا چـو دید پـرسـشِ طـفـلانِ بیقـرار نـاچـار بـازگـشـت بـه گـودالِ قـتـلـگـاه پس در پیاش زنان و عزیزان، نقابدار ای وایِ من، خـدا نـکـند قـسـمتِ کسی دیـدیـم آنچه را که نـدیـدهست روزگـار از روی تـلِ زیـنـبـه، پیـشِ دیده بود… تـا انـتـهـای حـفــرۀ گــودال، تــارِ تـار شمشیر و نیزه بود که میخورد بر حسین بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار والشمـرُ جالسُن، چه بگویم که پیـشِ ما بر نـیـزه راسِ جـدِّ غـریـبـم شد آشکار آنشب چها گـذشت...، بمانـد برای بعـد تـازه به روز بـعـد، شد اسـلام داغـدار دشمن که عمههای مرا در طناب بست بدجـور مـادرم به جـنان گـشت اشکبار عـمداً عـبـور داد، حـرم را ز کـشـتهها تا اشکِ تازه گیرد از این جمعِ سوگوار مردانمان که کشته و بیسر، روی زمین زنهـایمان، اسـیـرِ سـپـاهی تـبـاهـکـار تا آن زمان، حرم به اسـیری نرفته بود آل عـلی، به نـاقـۀ عـریان، حجـاب دار بـاور کـنـید عـمـهام از کـربـلا به بـعـد تا شام و کوفه، پیر شد از غصه، شرمسار یـادم نـمـیرود کـه بـه بـزم حـرامـیـان عـمه گـریـست، از طمعِ چـشـمِ نابکـار با اینهمه غریبی و تحقیر و داغ و درد دشمن شکست خورد و حرم شد پر افتخار با خـطـبههای پُر ز طـنـیـنَش قـیام کرد پـیـروز شد صبـوری عـمّه، شکوه بار تنها وصیتم به شما حـفظ روضههاست تا آن زمان که میرسد از راه تک سوار
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
چه اشکها که چـکـیده به پای آمدنت بـیـا کـه جـان مـن آقـا فــدای آمــدنـت ببخش که با عملم «تَحبس الدعا» شدهام نـمـیرسـد بـه اجـابـت دعـای آمـدنـت پس از هزار و صد وچند سال غیبت باز به سـر نـیامـده این مـاجـرای آمـدنت؟ به سینه شوق تو دارم غـریبِ بییاور بـگـو چه کـار کـنـم من بـرای آمـدنت چه سرنوشت سیاهی که میکشم عمریست غـمِ نـبـود تـو را مـن به جـای آمـدنت گذشت عـمـرم و شد پـیـر نوکـرت آقا در انـتـظـار فـرج جـمـعـههای آمـدنت به انتـهـای بـلا مـیرسد تـمـام جـهـان زمــان اگـر بــرســد ابـتــدای آمـدنـت بـیـا که از تـب دنـیـا و مـاجـراهـایـش رسـیـده است به گـوشـم صدای آمدنت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این روزها که میگذرد، غـرق حسرتم مــثــل قـنــوتهـای بــدون اجــابــتــم! بسـتهست چـشمهـای مرا غـفـلت گـنـاه تو حاضری! منم که گـرفـتار غـیـبـتم! یک گـام هم به سـوی شـما بـرنـداشـتم ای مرحـبا به این همه عـرض ارادتم! خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟ من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست خـیـری نـدیـدهای تـو ولی از رفـاقــتـم بگـذر ز رو سـیاهی من، أیهـا العـزیز! حـالا که سـویت آمـدهام غـرق حـاجـتم بـگـذار بـا نـگـاه تـو مـانـنـد حُـر شـوم با گـوشهچـشم خود بِـرَهـان از اسارتـم آن روز میرسـد که فـدایـی تـو شـوم؟ مـن بـیقــرار لـحــظـه نـاب شـهــادتـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
آسمانی است دلا وصلتِ زهرا و علی سر فرود آر به شخصیتِ زهرا وعلی مدحِ معصومه ومعصوم، بپرس از معصوم که کنند آگهت از عصمتِ زهرا وعلی ای دلِ تشنه، بخوان سورۀ کوثر که شوی مست فیض از قدحِ رحمت زهرا و علی به چنین مرد وزنی عالمیان پا بوساند انحصاری است بلی خلقتِ زهرا و علی چه جلالی چه شکوهی چه قیامت زوجی دو ستونـنـد به دین، قامتِ زهـرا و عـلی ازدواجی است بحق منشأ خیر و برکات دل به هم دادگی و الفـتِ زهـرا و علی مــوسـم اولِ ذیـحـجـه، مـبــارک بــادا وصلت شمس و قمر، وصلتِ زهرا و علی خطبۀ عقد خدا خواند و رسول امضا داد جاودان شد سندِ شوکـتِ زهرا و عـلی بنگـر آن زنـدگیِ ساده و پُر رونـق را بوسه زن بر حرمِ حرمتِ زهرا وعلی چیست مهریۀ زهرا که چو جبریل شنید گفت طـوبا به عـبـودیتِ زهـرا وعـلی از خدا قول شفاعت بگرفـتـند آن روز شد رضا الله سببِ بهجتِ زهرا و علی قـدرِ دریــا نـشـنـاسـد بـخـدا جـز دریـا وسعِ دریاست بلی وسعتِ زهرا وعلی کفّو زهراست علی، کفّو علی هم زهرا توچه داری خبر از عزّتِ زهرا و علی مصطفی دستِ دو دریا چو به همدیگر داد واجب آمد همه را بیعتِ زهـرا و علی از درِ سـوخـته و مسجد کـوفه پیداست اهـتـزاز عـلـمِ نـهـضتِ زهـرا و عـلی زینبین و حَسنین اُسوۀ عشق وشرفاند نامشان معـتـبر از همت زهـرا و علی کـربـلا پـایـگـه دولـتِ ثــارالـلـه اسـت شـهـدا سـیـنه زنِ هـیئتِ زهـرا و علی تو "کلامی" ز مدینه به نجف خواهی رفت باش روزی برسد دعوتِ زهرا و علی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
شـروع نـامـهام نـامـی کـریـم است که بـسـمالله الرحـمن الـرحـیـم است به آن نامی کزآن عالم برافـروخت بشر اسـماء حُـسـنی را بـیـامـوخت به آن نامی که جان در تن دمـیـدند زمــیــن و آســمــان را آفــریــدنــد به آن نامی که چون شـمع حرا شد مـحـمـد خـوانـد و خـتـمالانـبـیـا شد ظهور، آن نام تا از ماء و طین کرد نـبـی را رحــمـةلـلـعـالـمـیـن کــرد عـلـی زآن نـام، او را جانـشـین شد امــــام اولـــیــن و آخـــریــن شـــد به آن نامی که بر ما روح بخـشـید ز نـورش زُهـرۀ زهــرا درخـشـیـد چه زهرایی؟ که معنیبخش اسماست همانا اسـم اعـظـم، اسـم زهـراست خـدا گـر مـدح او نــازل نـمـیکـرد کـتـاب خـویش را کـامـل نـمیکـرد بــه نــام کــوثــرِ قــرآن ســتــودش که لـفـظی بهـتر از کـوثر، نبـودش حـسـاب نــام یــا زهــرا بـه ابـجــد بــرآیــد یـا عــلــی و یـا مــحــمــد! که زهرا ز آندو هست و آندو، زهرا جـدایی نیـست آری مـهـر و مـه را کـسـی که کُـفـوِ آن نـور جـلـی بود عـلـی بود و عـلی بود و عـلی بـود خوش آنروزی که با اذن خـداونـد بـه دلخـواه پـیـمـبـر یـافـت پـیـوند جـهـان رحـمـت و عـلـم و کـرامت به دنیای جمال و عشق و عـصمت رسـیـدش در شب جـشـن عـروسی عـروس آسـمــان، بـر خـاکـبـوسـی به سـائـل داد چـون پـیـراهـنـش را به حکم «لن تـنـالـو البـرّ حتی...» اگـرچـه خـانـۀ زهــرا گِـلـیـن بــود حــریــم افــتـخــار مـسـلـمـیـن بـود مـحــبـت، پـــایـــۀ کـــاشـــانـــۀ او شــرف، خـشـت بـنــای خــانــۀ او جـهــاز بــانــوی دنــیــا و عــقــبــا بُد از پـشـم و سـفـال و لـیف خـرما سفالین کوزهای و مَشکی از پوست اسـاس چــشــمگـیـر خـانـۀ اوسـت! سـپـهـر، آئـیـنـهدار هـسـتیاش بود رهــیــن آســیــای دســتـیاش بــود حصیری گرچه فرشِ زیر پا داشت به روی سر، همه نـور خـدا داشت سـلام هـر شـب و صــبـحِ پـیـمـبـر شُـکـوه خـانـهاش کـردی فـزونتـر سـلام، ای وحـی منزل در کلامت! که حـق از کـودکی گـفـتـه سـلامت به وحـدت داده هر مویت شـهـادت ورم کـردهسـت پـایـت از عــبـادت زیـارتگــاه انـجُــم، خــاک پــایـت زیــارتنــامــۀ حــوران، ثــنــایـت تـویی یـاسـین تویی طـاهـای قـرآن تــویـی رمــز اشــارتهـای قــرآن زنـان را بـا عـمـل، ارشـاد کـردی جـهــاد الـمـرأه را فــریــاد کــردی خــدا را بــنـدهای یـکدانـه بــودی پـدر را دلخـوشـی در خـانه بودی دو تـن بــودیــد او را پــشــتــوانــه تو در خـانه، عـلـی بیـرون ز خانه رسـالـت را گـلـسـتـانـی، بــهــاری امــامـت را نـگـهــبــانـی، قــراری خــروش بـیامــان مــسـجــدی تـو رسـول خـطـبـهخـوان مسـجـدی تو چو تو از دین طرفداری که کردهست؟ امام خویش را یاری که کردهست؟ خـروشـت حـامـی جـان عـلـی شـد کـلامـت تــیــغ بُــرّان عــلــی شــد الا، ای راز رحـمـت در دو دنـیــا! تـویی مـشـکـلگـشـای هر دو دنـیـا نخـسـتـین زن که در جـنّـت در آید تو هـسـتی، کـز قـیـامت محـشر آید چو در صحرای محـشر پـاگـذاری شفاعت را چو خـورشیدی بر آری ملائک صف به صف در چار سویت عـلی و مـصـطـفی در پیـش رویت مـهـار نـاقـهات در دسـت جـبـریـل خـلایق مـحـو این اکـرام و تجـلـیل به حیرت، کاین هیاهو چیست، یارب؟ کسی کاینسان در آید، کیست یارب؟ که از درگاه عزّت در چپ و راست ندا آید که این زهراست! زهراست! در آنجـا شـیـعـیـانت میدرخـشـنـد نه تـنـهـا دوسـتـانت را بـبـخـشـنـد، که مـیبـخـشـد خــدای مـهـربـانـت گــــنـــاه دوســتـــانِ دوســتـــانــت در آن غوغا که بهر کس، مَفَر نیست ز بـیم جـان، پـدر فکـر پسر نیست ز هـر سو بانگ وانفـسا بلند است، ز مـا فـریـاد یـا زهـرا بـلـنـد اسـت تو دستِ دستگـیـری چون برآری « مـؤیـد» را مـــبــادا واگـــذاری!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
امام مستجاب الدعوه، دلها را هوایی کن نوای از نفـس افـتادگان را نیـنوایی کن مرا بر سفرۀ احسان خود بنشان تمام عمر ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن بیا از کودکی مثل مسیح و حضرت یحیی فقط بر سرزمین قـلبها فـرمانروایی کن کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد مرا مشمول اقیانوسی از حاجت روایی کن شبیه کشتی طـوفان زده درگـیر گـردابم تو سکان دار این کشتی بمان و ناخدایی کن جواد اهل بیتی و جوانی وقت رفتن نیست بمان و بیشتر از اهل عـالم دلربایی کن تو راز نُه فلک را فاش کردی با کراماتت پس از این هم جهان را غرق نور وروشنایی کن تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی زمان را کاظمینی کن، زمین را کربلایی کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
به دیوار قفس بشکستهام بال و پر خود را زدم تـنهای تـنهـا نالـههای آخـر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را بـیا و این دم آخـر به من ده قـطـرۀ آبـی که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم گهی بگشودهام گه بستهام چشم تر خود را به یـاد شعـلههای نالۀ ابن الـرّضا (میثم) سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
تشنگی غالب شده آه از جفای حجرهام مانـدهام تنهای تنها در سرای حجـرهام میشوم پهلو به پهلو کاش امدادی رسد نالـههـایم گـم شده در لابـلای حجـرهام یـادِ جـدّم میکـنـم یـادِ لـبـانِ تـشـنـهاش روضه برپا شد دوباره در خفای حجرهام بستهاند در را به رویم تا که مرگم سر رسد آه از افـطار شـوم و بیحـیای حجرهام همـسر نامهـربـانم باقـساوت تر شده... درد من را چاره کرده با دوای حجرهام ضجّههایم را کسی نشنید غیر از مادرم بوی او پیچـیده قطعاً در بنای حجرهام آمـده پهـلـو شکـسـته فـاطـمه بر دیـدنم بوی جنّت میرسد در جای جای حجرهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
لطف تو بیواسطه، دریای جودت بیکران عـالـمی از فهـم ابعـاد وجـودت نـاتـوان صورت و سیرت، نه اصلاً عمرت از مضمون پر است ماه گندمگون! غریب خانه! مولای جوان! چاههای خشک با دست تو جوشان میشدند ای نگاهت مثل چشمه! ای دلت آتشفشان! روز حسرت هیچکس حسرت نخواهد خورد تا بخـشـش ابنالـرضایی تو بـاشد در میان داسـتان عـمـر تو کـوتـاه بود امـا نـبـود لحظهای تاریخِ نور از ردّ پایت بینشان یـوسـفی اما عـزیز خـانهات هم نـیـستی یا سلیمانی که شأنش را نمیفـهمد زمان دوستانت بیوفایی... دشمنانت خون دل... آشنای طعنهای از کودکی... از این و آن نامتان را شیعیان گاهی به قصد... بگذریم ما چـنین گـفـتیم تا وا شد دهـان دیگران از قضا من هم جواد بن الرضایم گرچه باز بین ما فرق است مولا از زمین تا آسمان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
آن روز کـاظـمین چو بـازار شام شد دنـیــا بـرای بــار نـهـم بـیامــام شـد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جـنّت وزید و حُـجـرهٔ در بـسـتهٔ امام در بارش ملائکـه خود، بار عـام شد آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفـقـار عـلـی در نیـام شد آتـش نشـست در جـگـر کـربلاییاش یعنی به رسم خـون خدا تشـنهکام شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
بـایـد از روضه گـفـت سربـسته روضه باز است و حجره در بسته سـرش افــتـاده اسـت بـر شــانـه دسـت و پـا مـیزنـد غــریـبـانـه آخرین لحـظـهها دلش غم داشت روضهاش بوئی از محرم داشت قــلـم ایـنـجـا کــمـی سـخـن دارد حـضـرتش سـایـه بـر بـدن دارد شـکـر حـق پـاره تن نشد هرگز یـا که بـیپـیـرهـن نـشـد هـرگـز جگرش پاره شد ولی سر داشت شکر حق که سری به پیکر داشت جـد او را ولـی چـه بـد کـشـتـنـد فـقـط از کـیـنه و حـسـد کـشـتـند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
روضه سـوزاند، دلِ چوبی منـبرها را خیس کرد اشکِ غمت گونۀ نوکرها را غـزلِ مـرثـیهات مثـل زغـالی سـوزان بـاز ســوزانـد، دلِ نـازکِ دفـتـرهـا را داغ، سخت است، ولی داغ جوان سختتر است پـیـر کـردهست جـوانـیِ تو مـادرها را اسبها حـمله نکـردند، به بیجـانی تو روسیاهند، از آن روز که پیکرها را… باز هم شکرِ خدا نیـزه به دستی نرسید مثل آن روز، که بردند، همه سرها را باز هم شکر، که ناموس تو را … لال شوم کـه نـدیـدی غـمِ دزدیـدنِ مـعـجـرها را بـا جـوانمـرگی تـو یـادِ جـوان افـتـادم برد، تـابـوتِ عـبـایش عـلیاکـبـرها را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
در حـریمت یافـتم شورِ صداقت بیشتر آمـدم انــدوخــتـم حُـبِّ ولایت بـیـشـتـر مایه ای اصلاً نبود ای نهمین سالارِ عشق من گرفـتم زیرِ پاهای تو قـیمت بـیشتر هر چه افتاده شدم افـتادهتر بر خاکِ تو پیش این مردم گرفـتم باز عزّت بیشتر آخرین باب الحوائج دست من باشد دراز یک عطایی کن بگیرم حسِّ رحمت بیشتر عشقِ بر سائل خصیصه شد برایت یا جواد شاهدم در خانه بر لطف و عطایت بیشتر هرکسی که دل دهد بر تو دلت را میدهی این چنین شد بین تو با من رفاقت بیشتر هر کجا ماندم مدد کن جانِ بابایت رضا از تو میخواهم به هر بُرهه حمایت بیشتر هر کسی جای دگر رفت و ز بابت دور شد در جهـان باید بپـردازد غـرامت بیشتر نامۀ اعـمالِ من پُر از تـباهی شد ببـین در جزا از من بفـرمایی شفاعت بیشتر داشتم لکـنت زبان و محضرت تا آمدم باز شد قـفـلِ بیان و شد بـلاغـت بیشتر بیتو میبـازم تـمـامِ زندگانی را یـقـین دوست دارم یابن زهرا من ضیافت بیشتر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
زَهـرى اُفـتاده بـجـانم که نـمـانَـد اثـرم دست و پا میزنم و نیست کـنارم پدرم جِگرم پاره شُد، اَمّا به دِلِ تَشت نریخت خواهرى نیست مَرا لَختِه ببـیند جِگرم زَهر در آب نمود و آب را زَهرَم کرد روزه بودَم من و اِفطار به دِل زَد شَررَم میکِشَم سینه و دِل را به زَمین میخَندد فَـرقى انگـار ندارد که چه آید بِه سَرَم آب آوَرد زَنـى، یــادِ هِـــلال اُفـــتــادم کَـربَـلا آن به آن مـیگُـذَرَد از نَـظَـرَم خاکِ این حُجـره کُجا و تَهِ گودال کُجا به تَنَم نِیزِه نَخُورده است و جُدا نیست سَرَم پِـدَرَم بود، مَـرا بِـینِ عَـبـا میپـیـچـیـد گرچِه پاشیده زِ هم نیست تَنَم دور و بَرَم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
رسیدهام به چه جایی، کسی چه میداند رفـیق گـریه کجـایی؟ کـسی چه میداند میان مایی و با ما غریبهای… افـسوس چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه میداند تـمام روز و شـبت را هـمیـشه تـنهـایی «اسـیر ثـانـیههـایی» کـسی چه میداند برای مردم شـهـری که با تو بـد کردند چگـونه گـرم دعـایی؟ کسی چه میداند تو خود برای ظـهـورت مـصـمّـمی اما نـمیشـود که بیـایی کـسـی چـه میدانـد کـسـی اگـرچـه نـدانـد خـدا که مـیدانـد فـقـط مـعـطـل مـایی کـسی چـه مـیداند اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست تو جمعه جمعه میآیی کسی چه میداند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زیارت مخصوصه امام رضا علیهالسلام
امروز پُـر از حال و هـوای طـوسم با صحن و سرا و گـنـبدت مأنـوسم بـدجـور دلــم هــوایِ مـشـهـد کـرده در حسرتِ یک زیارتِ مخصوصم **** عادل حسین قربان **** از گـریـه پُـرم ... شـبـیـه اقـیانـوسم مـحـتـاجِ سـفـر بـه نـقـطـۀ پـابـوسـم ای کـاش، مــیـان زائـرانـش بــودم جامـانـدهای از زیارتِ مخـصوصم **** رضا قاسمی **** ز عــشـقـت طـالـب امــداد هــسـتـم گـدای صـحـن گــوهـرشـاد هـسـتـم به شوق یک نگـاهـت یا رضا جان دخــیـل پــنــجــره فــولاد هــســتــم **** محمد مبشری ****
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای از ازل به اهل زمین، اهل آسـمان تـابـیده پـرتـوِ بـرکـاتت به هـر زمـان با اذنِ حق، عـوالـم هـسـتی، تـمام قـد شد قـبلِ خـلـقـتت، به ولای تو امتحان لطفِ خـدای عَـزَّو جَل بود، اینکه شد توحید بر ولای تو مشروط، آن زمان آری در عالمِ ملکوت، آن شبِ حضور وقتی شدی، میان نبی و علی، عیان(۱) فرمود مصطفی بتو: میبینم از الَست خـیرِ کـثـیر از تو به اهلِ همه جـهـان ذرّیـۀ رسـول خـدا، سـبـط مـرتـضـی یـعـنـی رسـیـده آیـنـۀ فـاطـمـه، رضـا هر کس که شد مقرب تو، عبد داور است عارف به حقِّ حضرتت، از هر که بهتر است هم برتر از پیـمـبر مـرسل، مدافـعـت هم از فرشتگانِ مقرّب فراتر است(۲) دارد به حقّ معـرفـتـت کاملاً شناخت هر کس بدونِ چون و چرا بر تو یاور است مـقـتولِ توست، در درجـاتِ پیـمـبران محبوب قلب پاک تو مجنون حیدر است یک دعبلِ تو تیغِ زبانش، چو صد سپاه یک شیخِ طوسیِ تو به صد حوزه رهبر است بُهـلـولِ تو، مـعـلمِ یک امـتِ شـماست فریاد او به صحنِ گهرشاد، کیمیاست تو وجـهِ ذوالـجـلالی و ما طـائـر شما تـو جـلـوۀ جــمـالـی و مـا زائـر شـمـا تردید در اطاعـتـتان، عینِ کافریست ای وای بر کـسی که شود منکـر شما پاسخ به هر سوال که سائل نکرده است آمـاده اسـت در سـخـنِ حـاضـر شـمـا اصلاً کجا فـضائل تو وصف میشود مـانـده به کـار خـود قـلـمِ شاعـر شـما چشمِ خدائی و همه جا هست منـظرت تـو نـاظـر جـهـان و خـدا نـاظـر شـما اَعـمال ما بدستِ تو هر روز میرسد هر روز از تو نـالۀ جانـسوز میرسد افسوس، شیعه قلب تو رنجور میکند مـا را گـنـاه، از تو فـقـط دور میکنـد گاهی که دیده، در طلبِ این و آن رود این دیده را، همان تُهی از نور میکند هر غفلتِ محبِ تو، تیری به قلب توست شیـطان مرا ز راهِ تو مسـتور میکـند از بس رئوف هستی و بنده نواز و خوب حق، فیضِ توبه بر همه مقدور میکند آقــا تـو را بــجــان جــواد الائــمّـهات رحـمـی به دوسـتـان جـواد الائـمـهات حـالا کـه دادهای بـه دلـم، اعـتـمـاد را خـواهم ز تو شـفـاعتِ روز مـعـاد را فـضلت اگر عـطا نکـنـد بر محـبِ تو روز حساب، من چه کنم، عدل و داد را معروف شد، غریبه و منکـر شد آشنا جز خون که ریشه کَن نکند هر فساد را تا شیعه، از حـریـم شما میکـند دفـاع یـاری کـنـد عـنـایتِ تـو ایـن نـهـاد را محـبوب تر ز یاریِ مـؤمن، نـدیـدهایم احـیــا کــنـیـم بـا مــددِ تـو جــهــاد را حیَّ علیَ الجهاد، که مردانِ روزگـار بـا اقــتـدا بـه شـاهِ ولایـنـد، رسـتـگـار آقـا بـحــقّ فـاطــمـه دل را جــلا بــده ما را بـرای روز ظـهـور اعـتـلا بـده هر درد میکشیم، ز دوریِ دلبر است مــا را بـــرای آمــدنِ او صــلا بـــده حالا که راهِ گـنبد خضرا ز تنگـناست مــا را پـنــاه ســایـۀ گـنــبـد طـلا بـده فکـرِ رفـاه نیست محِبت، به تـشـنگان مثـل هـمـیـشـه، جـرعـۀ جـام بـلا بـده ویزای اربعین، فقط امضای دست توست تــا زنــدهایـم، تــذکــرۀ کــربــلا بــده تـنـهـا نـه راهِ قـدس، رهِ کــربـلا رود راه مـدیـنـه مـکـه هـم از نـیــنـوا رود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
با واژههای بخـشش و احسان همیشه یـاد حـرم میافـتـم و بـاران هـمـیـشه حال خرابت را طبیبش میکند خـوب اینجاکه حتمی میشود درمان همیشه مـن سـائـل هـر روزۀ ایـن آســتــانـم جور است در این سفره آب و نان همیشه خیلی حرم رفـتـم ولی قـطعاً بهشتـنـد باب الـجـواد و گـوشۀ ایـوان هـمیـشه هر حـاجـت ناگـفـتـهای اینجا روا شد با یک نگـاه حـضرت سلطان همیشه هــسـتـم دخــیـل پـنـجــره فــولادِ آقــا سر میدهم جانم علی موسی الرضا را بـیآبـرو هـم آبـرومـنـد اسـت ایـنـجـا صورت به صورت نقش لبخند است اینجا خوب است آهـوی گـرفـتـار تو بودن پس خوش به حال هر که دربند است اینجا از آب سـقـاخـانـهات مهـمـانـمان کـن هر جرعهاش شیرین تر از قند است اینجا در این حرم هر چه بخواهی میدهندت به سـادگی جـویـنده یابنده است اینـجا حالا که مـیدانی تـمـام خـواهـشـم را آقـا بـرات کـربـلا چـنـد است اینـجـا؟ ماندن کنار پنجـره فـولاد خوب است بانگ اذان صحن گوهرشاد خوب است بودم خراب و عطر مرقد بهترم کرد گـلـدستهها و رنگ گـنـبد بهـترم کرد هربار که زائـر شـدم سمت خـراسان حال و هـوای شهر مشهـد بهترم کرد بـا روسـیـاهـی آمـدم مـثــل گـذشــتـه بـا مـهـربـانـیاش مـجـدد بهـترم کرد اینـجـاسـت داروخـانـۀ تـضـمـیـنی ما طعـم غذای حـضرتی، بد بهترم کرد قبلش به قم بعدش به مشهد رهـسپارم هر مرتبه این رفت و آمد بهترم کرد حال مرا نام رضا جان زیر و رو کرد ذکر مدد شاه خراسان زیر و رو کرد تـو آمـدی و مـهــربــانـی بـا تـو آمـد آئـین عـشـق و هـمـزبـانی بـا تـو آمد دنـبـال ردپــای تـو از عــرش اعـلـی نـا گــفـتـههـای آسـمـانـی بـا تــو آمـد از آن زمانکه خاک زر شد با نگاهت دریــای جـود بـیکـرانـی بـا تـو آمـد ما زیر این سایه در آرامش نـشـستیم تـو آمـدی و ســایـه بـانـی بـا تـو آمـد مشهد بهشت و جنت الاعـلاست آری بـاغ و بـهـشـتـم زود آنـی بـا تـو آمـد ای امـتـداد حـضـرت زهـرا و حـیدر هـستی تو نـور دیدۀ موسی بن جعفر آئـیـنـه در آئـیـنـه تـکـثـیـر عـلـی شـد هر زائری خیره به تصویر عـلی شد ایـنجا کـلاس درس دارد هر رواقـش در این حرم هر سینه تسخیر علی شد مشهد نجـف کـرب وبلا فـرقی ندارد هرجا حرم شد وقف تفـسیر عـلی شد جانم علی موسی الرضایش دلنشین است نـقـاره هـم آوای تـکــبـیـر عـلـی شـد خوشبخت آنکه پای این سفره نشـسته یک لقمهای نان خورد و پاگیر علی شد روزی خوران حضرت شمس الشموسیم ما نوکران حـضرت سلـطان طـوسیم در عمق چشمانت همیشه روضه برپاست چشمان ابریات همیشه مثل دریاست قـدری بـرای کــربـلا قـدری مـدیـنـه در کربلای حجره دل دنبال زهراست حـتـمـا پـسـر در مـقـتـل بـابـا مـیآیـد وقتی پدر در گوشهای بییار و تنهاست صد شکـر بـالای سـرت آمد جـوادت چیزی مگر جز این دل تنگ تو میخواست اما امـان از آن پـدر که دید چـشـمش جـسم پـسر را تکّه تکّه اربـاً ارباست تـو بــودی و داغ غـم جــدّ غـریـبـت مائـیم و سـوز روضۀ یـابن الشـبـیبت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ماجرای بازسازی حرم امام رضا علیهالسلام توسط شیخ بهایی
نقـل است که فخر عـلما، شـیخ بهایی شد شامل لطف و کـرم خـاص خدایی گـفـتند بـیا فـاطـمه داده است رضایت معـمار حرم باش، عـلی کرده جدایت جا داشت بـنازد به هـمه عـالم امکـان روزیِ کمی نیست حرم سازی سلطان آن شیرکه خورده است نهاده اثرش را او خـرج حـرم کـرد تـمـام هـنرش را اخـلاص نـشان داد، خـدا داد تـوانـش فـردوسِ برین کرد بنا با دل و جانش نـزدیک به اتـمام حـرم بود که نـاگـاه دیـدند هـمه روی لب شـیخ نشـست آه با پوزش از آقای جهان گفت به یاران باید که کنم چـند شـبی ترک خـراسان مـن مـیروم امـا بـخـریـد آبـرویـم را اجر همه با مادرمان حـضرت زهـرا تا ایـنـکـه دوبـاره بـرسـم خـدمـت آقـا جز سردرِ این کعبه بسازید همه جا را در غـیـبت او گـشـت مهـیـا چه بنایی چه گـنـبد و گـلـدسـتۀ انـگـشت نـمایی به به چه ضریح و حرم و صحن و سرایی از شوقِ طوافش دل کعبه است هوایی ناگـاه چـنـین تـوصـیه گـردید ز خُـدّام وقتش شده معماری سر در شده اتمام گـفـتـند که ما اذن به این کـار نـداریم تا آمـدن شـیـخ هـمه لـحـظـه شـمـاریم هـنگـام سـفـر شـیخ به ما گفته مکرر کار خـود من هـست مـهـیـایی سر در گـفـتـند که از جای دگـر آمده دستـور فرمان امام است و پُر از حکمت و منظور پس ساخته شد سر درِ آن روضۀ رضوان کم داشت فقط روح الامین عرش خراسان پس شـیخ بهـایی ز سـفـر آمد و ناگـاه با دیدن سـردر ز دل خویش کـشید آه شد غوطه ور حسرت و غم حال و هوایش تا داشت تـوان کـرد گـله از رفـقـایش گـفـتند مکـدر نشو این امر امـام است سر پیچی رعیت ز شهنشاه حرام است یک خادم خوش روزی این روضۀ اعلا دیـدار نـصیـبـش شده در عـالـم رویـا کرده است چنین امر، به او قبله عالم بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم گو مرد خدا، پیرِ هنر، دست مـریزاد معـمـار کـرمـخـانه ما، خـانـهات آبـاد در خـانـۀ امـیـد تو در فـکـر طلـسمی ما کـار نـداریـم که آمـد به چه اسـمی بـسـپـار حـرم را بـه طـلـسـمِ کـرم مـا بـگـذار بــیـایـنـد هــمـه در حــرم مـا ای شیـخ بِـدان ما پدر هر بد و خوبیم ما طـایـفـه ذاتـاً هـمه ستـار العـیـوبـیم ما چـشـم بـه راهـیـم گـنـهـکـار بـیایـد با هـر چـه که آورده، خـریـدار بـیاید بـاید به حـرم پـاک شـود زائـر مـا تـا گـیـرد صـلـۀ تـذکــرۀ کـرب وبـلا را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
امشب ای دل با تمام غصهها بیگانه باش امشب ای جانْ جرعه نوش جام سقاخانه باش امشب ای عقل از میِ عشق رضا دیوانه باش ای فلک گِرد سرِ سلطان دین پروانه باش امشب ای هستی به شکرانه، خدا را سجده کن خالقِ سلطان علی موسی الرضا را سجده کن باز پیغـام سروش آمد، چرا بنـشستهای؟ این ندا ازحق به گوش آمد چرا بنشستهای؟ بحر رحمت در خروش آمد، چرا بنشستهای؟ ابر احسان، جُرمْ پوش آمد چرا بنشستهای؟ طالـعی ظاهـر شد و گردید اقـبالت بـلـند خیز و یکساعت بیا رندانه بارت را ببنید بر درِ باب الجواد امشب حوائج بیقرار در طواف طوس، دلهایِ کبوتر بیشمار عرش و فرش امشب همه خوشحال از دیدار یار هان که میگوید که با یک گل نمیگردد بهار؟ کلِّ هستی را بهار آمد، ببـین با چشم دل جان عالم را قـرارآمد، ببین با چـشم دل کور را عـیسی شـفا داد و رضا بینا کند مُرده را هم جان دهد، هم تا ابد احیا کند قـطـرۀ ناچـیز را با یک نظـر دریـا کـند هرکه خود را در حضور سبز او پیدا کند پی به اسـرار بلـنـد آفـریـنش بُـرده است آب از سرچشمه فیض الهی خورده است
: امتیاز
|